معنی ورزش جسمی و روحی

فرهنگ عمید

جسمی

[مقابلِ روحی] بدنی،
[قدیمی، مجاز] کسی که بیشتر به امور جسمانی توجه دارد و از معنا و حقیقت غافل است،

واژه پیشنهادی

عربی به فارسی

روحی

روحی , روانی , ذهنی , واسطه , پدیده روحی , روحانی , معنوی , غیر مادی , بطور روحانی

فارسی به عربی

روحی

جوهری، داخل، روحی، عقلی

لغت نامه دهخدا

روحی

روحی. (اِخ) یازری خراسانی. رجوع به روحی یازری شود.

روحی. [رَ] (اِخ) عبداﷲبن محمدبن سنان بن سعد سعدی روحی بصری. قضاء دینور داشت و متهم به وضع حدیث بود. سبب شهرت او به روحی، این است که وی روایت بسیاری از روح بن قاسم نقل میکرد. از معلی بن اسد و ابی الولید طیالسی روایت کرد، و محمدبن محمد سلیمان یاغندی و ابوعبداﷲ محاملی و دیگران ازاو روایت دارند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 1).

فرهنگ فارسی هوشیار

روحی

(صفت) منسوب به روح وابسته به روح: حالات روحی.


ورزش

اجرای مرتب تمرینهای بدنی بمنظور تکمیل قوای جسمی و روحی، اکتساب، تحصیل، حاصل کردن

معادل ابجد

ورزش جسمی و روحی

856

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری